نگاهم کن تو ای مادر
نگاهم کن که خشکیده ام
صدایم کن دم آخر
که بی امید پوسیدم
کدام بدخواه دستانی
چنین خشکانده رگ هایم
که خاموش می سپارم جان
میان رنج و دردهایم
تو ای ایرانه مام من
عروس میهنت مرده
کدام سالوس کدام ایمان
به یغما هستی ام برده
طلائی پرتو خورشید
مرا مهمان نخواهد شد
لباس نقره ماهی
مرا پنهان نخواهد شد
خدا را ! ای خدا خوانان
رسولان و نگهبانان !
کدام کفاره ام این شد
کجا خفتیده اند یاران ؟
اگر از کوی من رفتی
سلام من رسان مادر

به ابر ها و باران ها

 به فروردین و به آذر